شبهه کسالت باری خلود در بهشت
داوود عباسی
شبهه کسالت باری خلود در بهشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از شبهاتی که با نگاه کلی مربوط به شبهات اصل خلود است و با نگاه جزئی مربوط به خلود در بهشت و کسالت باری حاصل از آن میباشد شبهه فوق است.
خلود میتواند دارای 3 معنی باشد که طبق یکی از این سه معنا محل بحث است، معانی عبارتند از:
1- ابدیت و دوام.
2- مدت طولانی.
3- معدوم شدن( از میان برداشته شدن تعینات، رسیدن به وحدت،رخ دادن فنای همه جانبه حقیقی، ویا به معنای فنای ذاتی است) طبق این معنای سوم، اصلاً شبهه مطرح نیست بلکه طبق معنای اول مطرح است و تاحدودی طبق معنای دوم.
اما تبیین شبهه: معتقدان به خلود در بهشت، میگویند که زمان بهشت نامتناهی میباشد، با توجه به این معنا میگوئیم اگر در این زمان نامتناهی بهشتیان از نعمتهای متناهی و تکرار پذیر بهشت استفاده کنند، این استفاده در زمان نامتناهی سبب میشود که نعمتهای بهشتی لذت خود را از دست بدهند وحتی ممکن است موجب تنفر بهشتی بشوند، واین حالت سبب میشود که افراد موجود در بهشت دچار کسالت بشوند و غایت بهشت که لذت بردن مؤمنان از نعمات آن میباشد تحقق نیابد.
و بر فرض که نعم بهشتی نامتناهی باشند اما تکرار آنها قطعی خواهد بود وحتمی اگر بر اساس عقل تکرار آنها قطعی نباشد(چون شیئ نامتناهی تکرار پذیر نیست) ولی بر اساس ظواهر شرعی تکرار قطعی است، ولو که براساس ظواهر شرعی قطعی نباشد اما بر اساس در ک محدود ما از نعمتهای خدا، تکرار قطعی است، زیرا مثلاً ما صدها و هزاران نعمت و...میشناسیم، وبا توجه به این که تمام این نعمتهائی که ما میشناسیم در بهشت هم فعلیت دارند وهم به فور وجود دارند، پس میتوان در زمان کوتاهی همه نعمتها را تجربه کرد، پس در زمان و دوره دوم که محدود است، به طور مکرر از این نعمتها استفاده کرده است.
جهت دیگر اشکال این است که لذت بردن از نعمتهای بهشتی یکی به اعمال ما مرتبط است و یکی به فهم ما، و این در حالی است که هم درک ما از نعم بهشتی محدود است و هم اعمال ما، پس حتی اگر نعمتها نامحدود باشند، ولی با توجه به محدودیت ادراک و اعمال ما محدود خواهند بود.
ممکن است که گفته شود که نعم بهشتی منحصر به نعم شناخته شده نیست، تا شما بگوئید ادراک ما محدود است؟ در جواب میگوئیم این مطلب هم خلاف ظاهر شریعت و حکم عقل است زیرا:
حکم عقل میگوید: هرچه بدان اشتهاء داشته باشید حتماً وجود دارد،از طرف دیگر هم اشتیاق و هم اشتهاء فرع بر معرفت پیشین است، زیرا اشتیاق میل به کسب کمال مفقود است، ولی اگر ندانیم که لذیذ است،در این صورت خوشایند نخواهد بود.
اما برخلاف ظاهر حکم شریعت است، زیرا ظاهر شریعت میگوید که نعم بهشت شناخته شده است واز قبیل همین چیزی است که به ما وعده داده شده است ویا بیشتر از اینها است و اگر بر فرض که بیشتر باشد محدود است و اهل بهشت میگویند این همان است که قبلاً خوردهایم و اگر مشابهت باشد نشان میدهد که در دنیا و یا در بهشت استفاده کردهاند، پس نشانگر تکرار و محدود بودن است ومنجر به کسالت باری در بهشت میشود واین نقض غرض خواهد بود.
پاسخ شبهه: این شبهه به خاطر جدید بودن آن وبه خاطر نوع ساختارش در هیچ کدام از منابع قدیم کلامی به آن اشاره ویا پاسخ داده نشده است و فقط ممکن است در بعضی از کتب تفسیری قدیم به نحو اجمال به آن اشارتی شده باشد.
اما جایگاه حقیقی واصلی پاسخ به این شبهه منابع عرفانی است و در این منابع از لابهلای مباحث عرفانی میتوان پاسخ قاطعی را برای این شبهه استخراج نمود.
اما به نحو اجمال باید گفت که شبهه فوق توسط بحث تجلی از مباحث عرفان قابل پاسخگوئی است وآن هم به این گونه است که عالم و همه آنچه که در عالم است از نعمات و نقمات، خوبیها، سختیها، کوه، دریا، حیوانات، طبیعت انسان و ...و همه و همه تجلی از اسماء حسنی الهی هستند و چون ذات الهی نامتناهی است، پس تجلیاتی که مظهر ذات الهی نیز میباشند نامحدود هستند، پس هیچ چیزی چه در عالم دنیا و چه در عالم آخرت تکرار پذیر نیست، پس شبهه تکرار پذیری و کسالت باری بهشت وارد نیست.
اما تفصیل جواب: برای این کار نخست تجلی را در لغت واصطلاح معنا میکنیم و سپس پیشینه قائده: لا تکرار فی التجلی، را ذکر میکنیم وبعد معنای این قاعده را مطرح میکنیم و دیدگاه چند نفر را پیرامون توضیح قاعده بیان میکنیم و پاسخ شبهه را مطرح میکنیم و نتیجه گیری و اثبات مدعا مینمائیم.
اما تجلی در لغت: به معنای وضوح و انکشاف و آشکار شدن و از نهان به کون درآمدن میباشد.
و در اصطلاح عند العرفاء: عبارت است از آشکار شدن ذات مطلق حق تعالی و کمالات او پس از متعین شدن به تعینات ذاتیه یا اسمائیه یا افعالیهاش برای خود او و یا برای غیر او(یعنی درآینه فعل) به نحوی که تجافی یا حلول یا اتحاد لازم نیاید.
ابن عربی از این تجلی و ظهور که به منزله انتقال عالم از عدم به سوی وجود است به نوعی حرکت تعبیر میکند و آن را حرکت حبی میداند چرا که ناشی از دوست داشتن خداوند، نسبت به ذات خود و ظهور و افشای کمالات خود در قالب مظاهر بوده است.
به نحو خلاصه باید گفت اصل و اساس معنی تجلی، آشکار سازی است، آشکار ساختن این امر که در عالم غیب والوهیت ذات حق چه کمالاتی به نحو بسیط،سابقه وجود دارد(یعنی آیه و آیت بودن عالم، که در قرآن کریم فراوان استعمال شده نیز همین است) و اساساً حب به آشکار سازی حق تعالی برای خویش و در آینه فعل خویشتن است که غرض و توجیه گر نحقق عالم است.
اما پیشینه قائدة لا تکرار فی التجلی: ابتداءاً این قائده برای بیان ذوق و شهود عارف در عالم عرفان ابداع شده است و صورت اولیه آن چنین بوده که: لا یتجلی الحق فن صورة واحدة مرتین و لا فی صورة لاثنین. یعنی هرگز خدا در یک آئینه به یک صورت دوبار روی ننماید ودر دو آینه به یک صورت،پیدایی نیاید، یعنی حق تعالی برای دوبار در صورت واحدی برای یک فرد تجلی ننموده چرا که وجود او بی نهایت است واحوال فرد نیز متغیر) برای هر کسی به حسب استعداد عین ثابت او(صورت علمیه موجدات در مرتبة ذات خدا) تجلی مینماید،... وآنچه از جانب حق تعالی برای عارف سالک در هر لحظه جلوهگر میشود امری بدیع و نوظهور بوده و تنوع تجلیات وانوار به نحوی است که به هیچ وجه فیض و تجلی تکراری مشاهده نمیشود( وتنوع تجلیات و اقتضای فیاض وجواد علی الاطلاق وغنی محض بودن حق تعالی نیز همین است که به مفاد آیه شریفه(کل یومٍ هو فی شأنٍ) و نیز این فقره از دعا(لایزید کثرة العطا الا جوداً و کرماً) هر لحظه فیض جدید و اثر و برکت نوین در قالب تجلیات ذاتی و اعمالی و افعالی به عارف برسد).
اما بعد از مدتی این قائده را از حالت عرفانی عارف و سالک تعمیم و سریان داده به همه موجودات و همه حالت وجود و کمالی همه موجودات موجود در عالم امکان، و در این حالت برای قائده دو معنا ذکر شده و مورد بحث قرار گرفته که یکی از این دو معنا محل بحث ما است.
الف= لا تکرار فی التجلی: یعنی لا تعدد فی التجلی، یعنی همان قائده الواحد که در فلسفه ذکر میشود ومعنی قائده در این فرض این است که از آنجا که صادر نخستین وظاهر اول از جانب حق تعالی واحد بسیطی است که خود در عین بساطتش همه اشیاء است و ثانی ندارد وهمه کثرات و تعینات و نقوش این وجود واحد منبسط میباشد پس در واقع از ازل تا ابد بیش از یک تجلی و احد جمعی برای حق تعالی نیست و مظاهر دیگر، تعیّنات همین تجلی یگانه( بایدگفت اگر از این حیث نگاه نمائیم، این قائده درست است، اما این معنی که از قائده ذکرشد با معنی دوم که ذکر میشود، منافاتی ندارد، زیرا معنای دومی که از این قائده ذکر میشود(در طول معنای اول است).
ب: لا تکرار فی التجلی: یعنی در تجلیات و ظهورات متعدد حق تعالی، تکرار در کار نیست و هر تجلی، امری جدید است،اگر چه مشابه با تجلیات سابقه از حیث صورت و خصوصیت میباشد، اثر این قائده در عالم عبارت است از خلق جدید، به گونهای که هیچ یک از مخلوقات الهی با خلق قبلی یکی نباشد و پیوسته مخلوقات جدیدی خلق شوند اگر چه به ظاهر شبیه مخلوق قبلی باشند زیرا از آنجا که جود و بخشش ذات حق به تبع ذات او و کمال مطلق وبی نهایت است، بنابراین از هر فیض و تجلی ممکن الظهور بهرهای به موجودات و مظاهر میرساند وبا وجود این تنوع، هویت وتشخص هر ممکن را محفوظ میدارد، بدین نحو که تحقق آن مظهر به نحو تجدد امثال(پی در پی آمدن فیضهای مشابه در هر مستفیض و مظهر) خواهد بود.
ویا جامی در تقریر خود میگوید:( موجودات و ممکنات همه مظاهر اسماء حق تعالی میباشد و تجلیات اسمیه حق نیز برحسب استعداد عین ثابت است(صور علمی موجودات در مرتبه ذات خدا) و نیز شرائط و آمادگی عین خارجی اعطا میگردد و از آنجا که هر فیض وتجلی علاوه بر به ظهور رساندن هر مظهر، موجب تحقق استعدادهای جدید در او میشود از این رو زمینهای برای تجلی جدید وجداگانهای از حق تعالی را آماده مینماید.
با توجه به مطالبی که ذکر شد دیدیم که، هیچ چیزی در عالم موجودات اعم از مجردات و مادیات، تکرار پذیر نیست و هرآنچه خلق میشود چیز جدیدی است،پس در بهشت نیز هر چه خلق میشود و هرنعمتی از نعمات بهشتی نعمتی است جدید، که سابقه نداشته پس هیچگاه سبب کسالت باری نخواهد شد، چون تکرار نیست.
ممکن است سؤال شود که آیا این قائدة در علوم عقول نیز جریان دارد؟ در جواب میگوئیم، بله، در آن جا نیز جاری است وتجددی که در عالم عقول است به این نحو است که، خدای متعال در آن(لحظه اول) اول به آن عقل وجود داده و چون وجودش عین تعلق به خداست، پس در وجود لحظه دوم نیز نیازی به وجود جدید دارد که غیر از اولی است، که باید از ناحیه خدا اعطا شود وهمین طور است که در مورد و جود لحظه سوم و چهارم و...
ممکن است سؤال شود که شما گفتید، که خدا با خلق موجوات، میخواهد کمالات خود را اظهار نماید در این جا میپرسیم که این اظهار کمالات آیا برای موجودات است ویا برای خودش؟ وآیا این آشکار سازی برای این است که (کنت کنزاً مخفیاً فاجبت....) که آن مخلوقات و موجودات خدا را بشناسند یا برای این است که خدا آنها را بشناسد،؟
باید گفت که خدا متعال غیب محض است و ایشان خلق را آفرید تا خود را جلوه آنها تماشا کند مثل اینکه ما خود را در آینه می بینیم و حب ذاتی خدای متعال برای اظهار کمالاتش، فرع بر نیاز نیست، و این عین ذات است و فقط عین ذات بود محال است که خدا عاشق وجود خودش نباشد، و محال است که عاشق وجود خودش باشد ولی نخواهد خود را بالتفصیل ببیند(با خلق عالم و موجودات آن).
ممکن است کسی بگوید این حرف شما که همه چیز در عالم نو است وفیض جدید است در عالم ماده صحیح نمیباشد زیرا مثلاًما یک سال به طور مرتب، سیب زمینی میخوریم، وبا اینکه منظم سیب زمینی است و فیض جدید و نو است ولی با زهم کسالت بار است، حال بگوئید که چگونه میشود که هم جدید باشد وهم کسالت بار؟ در جواب میگوئیم لذتها فرع بر ادراک کمال بدون غفلت و واسطه است، یعنی اگر کمال را بدون غفلت و واسطه درک نمائیم برای ما لذت آور خواهد بود، اما آیا ما توانائی چنین ادراکی را در عالم ماده داریم؟ خیر و مادر مثال مورد بحث ویا به طور کلی میآئیم و دوچیز را کنار هم میگذاریم و گوئیم مثل هم هستند، در حالیکه اگر ادراک ما دقیق بود میدیدیم که هیچگاه یکی نیستند، پس اگر ما چنین ادراکی داشتیم هیچ چیزی برای ما کسالت بار نخواهد بود.
ولی در قیامت نفس ما محدود به بدن نیست وبسیط حقیقی است و ادراکش حضوری حقیقی است و بیواسطه است و نفس متحد میشود با مدرکاتش، ولی در دنیا برای چشیدن مثلاً نیاز به زمان داریم ولی در آخرت درک لذت نامحدود است .
نتیجه:
با توجه به آنچه که بیان شد فهمیدیم که هر آنچه درعالم است آن به آن نو و جدید میشود و هر موجودی که خلق میشود هر نعمتی که خلق میشود غیر از موجود و نعمت قبلی است، به همین دلیل هیچ چیزی چه در عالم دنیا و چه در عالم آخرت تکرار نخواهد شد، و در نتیجه همیشه تازه خواهند بود دارای لذت خاص خود میباشند به همین دلیل هیچگاه نعم خدای متعال در بهشت سبب کسالت نخواهد شد.
پایان. داود عباسی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |